- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
در شهرِ پُر غَمی که نَماندهست مَحرمی تـو دافـعَ الـبـلایـی و تو رافـعَ الـغَـمـی در شهرِ شورهزار و نمکزار زخمیام تنهـا برای این دلِ زخـمی تو مَرهـمی در هر قَـدم زدن به تو نـاگـاه میرسـم بر هرچه مَـقـصدست هـمیشه مُـقَـدمی ای از بهشت آمده، ای بهـترینِ بهـشت امـیـدِ مَــردمـانِ مـن و ایـن جـهـنـمـی در این هـوای خـسـته نـسـیـمِ مـلایـمی بَـر این کـویـرِ تَفزده بـارانِ نَـمنـمـی شَبهای صحنِ تو همه را مَست میکند بَه بَه چه گنبدی چه شکوهی چه پرچمی صَــحــنِ اتــابـکـی دَمِ ایـــوانِ آیـــنــه هـی دسـته دسـته رونَـقِ مـاهِ مُـحَـرمی حاشا اگر خُلاصه کـنم در حـرم تو را وقـتی تو مـاورای هـرآنچه که دیـدمی ما گرمِ وصفِ گُـنـبد و گلدستههای تو غافل از این که تو شرفِ عرشِ اعظمی شاعر خیال کرده که همسایۀ شـماست بانـو تـو سـایـهسـارِ تـمـامـیِ عــالـمـی ای تو ز کوهِ خـضرِ نـبی تکـیهگـاه تر ای آنکـه مثـلِ پـایـۀ افـلاک محـکـمـی ای یک نگاه کوچکِ تو مُرده زنده کن ای آنکه دَم به دَم، دَمِ عیسیبن مریمی دریا و رود و جنگل و صحرا و کوه و دشت بانو تو در هر آنچه که دیـدم مُجـسمی گـاهی مـیان جـذبـۀ رنـگـین کـمـانی و گاهی به روی نرمیِ گـلـبرگْ شـبنمی باران و ابر و نور و مَه و آسمان تویی مانـنـد کـهـکـشـانِ خـدایـی، مُـنَـظـمـی هرکس به قَدرِ ظرفِ خودَش از تو نوش کرد دریای بیکران تو در این شعرها کمی عـمری اگرچه شاعرِ این شهر بودهایم بانو بـبخـش شأنِ تو را کـم سـرودهایم از تو رها، به وصفِ خیابان رسیدهایم در وصفِ تو به مزۀ سوهان رسیدهایم حاشا اگر خلاصه کـنم در حـرم تو را بانو کـمک نَما نـشـوم یک حـرمـسُـرا بـانـو بـرای شـاعـریام تـو بـهـانـهای آئیـنی است پـیـشِ تو هر عـاشـقـانهای تنها نه من! زمین و زمان سینه چاکِ توست هرجای این جهان بشوَم خاک، خاکِ توست تنهـا برای مـردمِ قُـم نـیسـت یـاریات بانـو کـمک نَـما نکـنم انـحـصاریات!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
سلام ای ماه، ماهِ بیشتر از ماه، نورانی سلام ای خواهرِ خورشید، ای خورشیدپیشانی سلام ای دخترِ نوری که در تاریکیاش بردند که یادت روشنایی بود، در شبهای زندانی سلام ای چشمه؛ ای سرچشمهات دریای پاکیها درود ای امتدادِ وحی، روحِ کـوثر ثانی تو را میخوانم ای شعرِ پُر از تشبیهِ زهرایی کنار مرقدت سرگرم هستم با غزلخوانی کنارت حوزۀ علمیّه میسازند، زیرا که غبارت نیز، عالِم پرور است از نوع ربّانی گدایی هستم از خاکی که خورشیدش خراسان است سلام ای هموطن با سائلِ بیچیزِ ایرانی کریمه بودنت مثل گدایی کردنم ذاتیست من از نسل گداهایم؛ تو از نسل کریمانی گدایی زیر سقفِ آینهکاریت را عشق است کَمَت هم میشود تکثیر، اینجا از فراوانی اگر میخواهی از نابودیِ من پرده برداری رهایم کن؛ فقط یک ثانیه یا کمتر از آنی مریض از خشکسالیهای چشمم هستم ای باران دلم را پاک کن از معصیت؛ با «اشکدرمانی«
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
تو مجموعۀ لطف و جـود و عـطایی تو یک چـشمه از جوشـش هَـل اَتایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی تو زهـرا خـصالی تو زهـرا جـمـالی تـو زهــرا مَـآبـی تـو زهـرا جـلالـی تویی راحـت جـان موسی بن جعـفـر تویی روح و ریحان موسی بن جعفر تـو عــذراتـریـن مــریـم اهـل بـیـتـی تـو در هـر دمـی هـمـدم اهـل بـیـتـی هُــمـای بـهـشـتـی و عـرش آشـیـانـی کـه در عُـشّ دیـن صـاحب آسـتـانـی تــو مانـنـد کـلــثـوم، زیـنـب تـریـنـی خـدیـجـه وقـار اَسـتـی و بـیقـریـنـی چه گـویـم؟ که بـابـا ثـنـای تـو گـفـتـه « فــداهـا ابـوهـا» بـرای تـو گـفــتـه در اطـراف صحـنـت غُـبـاریـم بـانـو بـه درگــاهتـان خــاکـســاریـم بــانــو تو نَـفــس نـفــیـس اَنـیـس الـنّـفـوسـی تو همشیرۀ شخـصِ شَمس الـشّموسی از این در چو بُردیم فـیض دو چندان طـمـعکـار گـشـتـیـم مـا مـسـتـمـنـدان اگرچـه در این خـاک کـم غـم نـدیـدم در ایـن شـورهزار آب زمـزم نـدیـدم به این خـسـته حال مجـاور نظـر کن تو ای روح شعرم به شاعر نظر کن
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
عزیزی آنچنان که جایگاهت قلب ایران است بزرگی آنچنان که عقل در وصف تو حیران است طبیبی در جوار مرقدت بیمار بسیار است کریمی در حریم قدسیات سائل فراوان است قدمهایت به خاک مرده طعم زندگی بخشید نگاهت خاستگاه بیبدیل ابر و باران است زیارتنامۀ تو بر لب معصوم شد جاری همین یعنی زیارتنامهات هم شأن قرآن است به عشق فاطمه قم را زیارت کردم و دیدم غلط بوده که قبر حضرت صدیقه پنهان است مرا با نقشه کاری نیست، از قم میشوم زائر اگر قصدم رسیدن بر در شاه خراسان است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
تا حـریـمِ قُـربِ تو با پـایِ لـنـگـان آمدم در بهشتِ خـانهات از کُـنجِ زنـدان آمدم گنبد و گلدستههایت در دلم چون کعبه شد بسـتهام احرام باز، با چـشمِ گـریان آمدم حضرت بانو! اسیرم مانده در راهم ببین دستگـیری کن که با حـالِ پـریشان آمدم «اشفعی لی فاطمه» میگویم و در میزنم باز کن در را که چون حُرِّ پشیمان آمدم آبـرویـم را بـخــر ای آبـرویِ نُـه فـلـک سر به زیرم چونکه با دریایِ عصیان آمدم قـم دیارِ عاشقـانِ حضرت صدّیـقه است مادری هستم به عـشقِ قـبـرِ پنهـان آمدم معـرفـت اصـلاً نـدارم لـیک با آوارگـی محـضرِ هـمشیـرۀ سلـطـانِ خـوبان آمدم بیکسم خسته دلم، هـستم دخیلِ این گذر حال و روزم را ببین مثلِ غـریبان آمدم مثلِ خاری در بیابانم به دور از احترام من بـدین در در پی الـطافِ بـاران آمدم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
به دریـا رسـیـدم پس از جـستـجـوها بــه دریـــای پــهــنـــاور آرزوهــــا به دریای محضی که این خاک سوزان گــرفــتــه از امـــواج او آبـــروهــا سـلام ای کـه لـطـف کـریـمـانـهٔ تـو کشانده دلم را به این سمت و سـوها سـلام ای که گـشـته شب بـارگـاهت بـه لــطـف نـگـاهـت شـب آرزوهــا شراب طهور است و تسنیم نور است که در این حـرم میچکـد از سبـوها چه شعری چه شوری چه عطری چه نوری به جانم بتـابـان از این رنگ و بوها هـیاهـوی اشـک است و آه و تـبـسـم مرا غوطهور کن در این های و هوها بـه مـدح تـو گـفــتـنـد و گـفـتـیـم امـا تو هـسـتی فـراتر از این گـفـتگـوها که موسی بن جعفر به وصف تو فرمود: فـــداهــا ابــوهــا فـــداهــا ابـــوهـــا به شـوق مـدیـنـه به ایـنـجـا رسـیـدم به زهـرا رسـیدم پـس از جـستجوها
: امتیاز
|
ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به قم ( مدح حضرت)
قـلـم دسـتِ دل داد لـطـف رضـا کـه بـنـویـسـد از ٱســوۀ هـل أتـا همان که حریمش حریم خداست هـمان که مدیحـش ثنای ولاست همان آشنایی که جانپرور است که او پـارۀ جان پیـغـمـبـر است همان که مقامات و شأنش جلی است هم از نسل زهرا و نسل علی است هـمـان مـاه بـانـو که تـا خـاتـمـه گـرفـته است هـمـنـامیِ فـاطـمـه همان بانویی که جـلـیله است او ز فرط کرامت، کـریمه است او همان دخت موسی بن جعفر که اوست معرِّف به دشمن، معرِّف به دوست هـمـان بـانـوی آسـمــانِ عـفـاف که باشد به گِردش ملَک در طواف به عـصمت ز نزد پـدر منتصب که معـصومه بگرفت از او لقب ز پـیـغــمـبــرِ خـاتـم الانــبــیــاء و تـا مـهــدیِ خــاتـم الاوصـیـاء به شأن و مقامش سخن راندهاند همه خاکِ قم را حـرم خواندهاند دل فــاطـمـه شــاد فــرمــودهانـد بـدیـنـگـونـه إنـشـاد فـرمـودهانـد هر آنکس که او را زیارت کـند بـه جـنّـت بـنـای عـمـارت کـنـد مـجـو قـبـر زهـرای مظلومه را زیـارت نـمـا قـبـر معـصومه را اگر چه که بر فاطمه دختر است ولی بارگاهش چنان مـادر است حریمی که خود ذاکر فاطمهاست یقـین زائرش، زائر فـاطمهاست اگر عـلـم خـواهـی بـیـا گِـرد او هـمـه عـالـمــانـنــد شــاگــرد او مراجـع به شاگـردیاش مـفـتخر أعـاظـم به درگــاه او مـفــتــقــر مگر کیست این بانوی بی نظیر روایــتـگــر روز خــمِّ غـــدیــر به عـلـم و فـقـاهـت نـظـیـر امام در ایــام غـیـبـت سـفــیــر امــام احادیث او بسکه روشنگر است کلامش چنان خـطبۀ کوثر است چو زهـرای مـرضیّه گـفـتار او ولایـتــمــداری سـت رفـتــار او دفـاع آنـچـنـان از امـامـت کــنـد که در احـتـجـاجـش قـیـامت کند قـیـامش چـنان سدِّ راه عـدوست اگر هست همتا به زینب هم اوست به هـجـرت کند در زمانی قـیـام که دارد به کـف دست خـطِّ امام نـه پـروا ز اقــدام دشــمـن کـنـد نه خوفی از این ترک میهن کند نـمـود انــقـلابـش طــنـیـنـی بـپـا کـه إحـیـا شـده یـاد و نـام رضـا قـیـامی که اسـلام را زنـده کـرد و دین خـدا را چـه پـایـنـده کـرد قـیـامی که گُـل کـرد اسـلامِ ناب شـد اقــدام او الـگــوی انـقــلاب هـمـین انـقـلابی که مـا کـردهایم بـه یُـمـن قـیـامـش بـپـا کـردهایـم قـیـامـی که بـاشـد ولایت اسـاس و امروز دشمن از آن در هراس قـیامی که ما را بـخـوانـد هـنوز و عـاشـق بـپـایـش بـمـاند هـنوز قـیـامی که از کـربلا شد شروع که از جوی خون خدا شد شروع و امــروز تـا ســوریـه تـا یـمـن بــریــزنـد خــون مــرا أهـرمـن قیامی که با خطِّ خون، سرگرفت ز معـصومه هجده برادر گرفت ولی خـیـمـۀ او که غـارت نـشـد کـسـی مـیـزبــان اســارت نـشـد نشد پیش چشمش، امامش شهـید نـگـفـتـنـد رأس رضـا را بــریـد نگفـتند خنحر به حـنجر نشـست نگـفـتـنـد بر سـینه کافـر نشـست نــدیــدنــد زیــر سُـــمّ اســبــهــا تـنِ پـاک مــولای خـود را رهـا نبردند یک گـوشـواری ز گوش نیامد ز گـودال، خـونی بـجـوش نـدیـدنـد بر نـیـزه رأسـی عـیـان نکـرده چـهـل منـزل آه و فـغـان نـگـردیـد ایـن شـاهـزاده، اسـیـر نگـشته به شهر قـم اصلاً حـقـیر نـرفـتـه بدست کـسی مـعـجـرش نـیـفــتــاده در آتــشـی چــادرش تـو ای بـانـوی بـانـوان بـهـشـت ندیدی چو زینب چنین سرنوشت نـه گــودال دیـدی، نـه شــام بـلا نـه دروازۀ کــوفـه، نـه کــربـلا بـمـیــرم ز تـاب و تـب فـاطـمـه امـــان از دل زیـنـب فــاطــمــه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
لطفِ بیحـدّ تو در بند کـشد انسان را پَـر و بـالی بدهـد هر نَفَـست ایـمان را دخترِ حضرتِ موسی، هنرت موسایی سـر و سامان بـدهی آدمِ بیسـامـان را «عصمت اللهِ جهانی به نظر دریایی» خواهرِ حضرت سلطان، نظرت بخشیدن ای کریـمه کرمی کن کـرمت بخشیدن «ای سلامِ همۀ شهر به تو معصومه» ای کـریـمـه کـرمت پـهـنـۀ دریـا باشد شأنِ والای تو چون مـریمِ عـذرا باشد نـامِ زیـبای تو را مـستـمـراً میخـوانم شـهـر قُــم را حــرمِ آل عـبـا مـیدانـم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
الـســلام عـلـیـک یــا بـانــو بـپـذیـر این سـلام مـا بـانــو دیـدن گـنـبـد پُـر از مـهـرت میدهـد بـر دلـم صـفـا بانـو هر زمان که بهشت میلم بود بـروم جـز حـرم کجـا بانو؟ آب خضر و حیات جاویدان در کـویـر قـمـی شـمـا بانـو نه فـقـط جان من به قربانت هـمـۀ بـچـه هـای مـا بــانــو پـای تو آنقـدر بریـزم اشک تا ز دسـتم شـوی رضا بانو به جـواد الائـمّــه و پــدرت قـسـمـت میدهـم تو را بانو کار من را درست کـن جان خودت و حضرت رضا بانو در حریمت چـقدر میچسبد روضـۀ شـاه کــربــلا بـانـو عـمّه جان شما چه میبـیـنـد شـور محـشر شده به پا بانو آه از این روضه خوان چه میخواند رفـته سـرها به نیـزهها بانو به حـریـمت رسیدهام مـددی از هـمه دل بـریـدهام مـددی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
بانـو هـمیشه خـیـر شـما میرسد به ما از تو چـقـدر بوی رضا میرسد به ما شاعـر شـدم که دعـبـل دربـارتان شوم هرچه نمیرسد، که عبا میرسد به ما این شـور هـیـئـتی جـوانـان شهـرمـان از آب شـور شهـر شـما میرسد به ما وقتی مزار حضرت زهرا مزار توست بوی بهـشت هم زِ دو جا میرسد به ما از لـطـف بـیـکـرانـۀ تو جـمـکـرانیام از هرسه شنبه حس دعا میرسد به ما بانو جـواب پرسـش من را خودت بده آیـا بـرات کـرب وبـلا مـیرسد به مـا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
تا که در صحن و سرای تو قدم برداشتم باز عـاشق تر شدم کاغـذ قـلـم برداشتم آمـدم عـاشـق شـدم مثل کـبوترهای تو چون کنار دانه اینجا عشق هم برداشتم در حریمت هستم و انگـار پیش مادرم من فقط بوده همین از این حرم برداشتم نـذر کردم توشهام باشد دم یـوم الورود تـربـتی که بارها از این عـلـم برداشتم باید اینجا عشق را آموخت ورنه پیش از این من کلاه عـاشقی را از سـرم برداشـتم چـشم های خـستهام انگـار شیـداتر شده هرچه اینجا بیشتر از این کرم برداشتم هرچه بر میدارم از این سفره میبینم هنوز حیف عـمرم رفته و انگار کم برداشتم سایۀ بالاسـرم دست از گدایت بر ندار دست از دنـیا به اسـم تو قـسم برداشتم غـربتت را دیدم و یـاد غـریبیِ حـسین بین این میخانه یک پیمانه غم برداشتم
: امتیاز
|
مدح و ورود حضرت معصومه سلام الله علیها به قم
دارد مسیـح مـا میآیـد دیگـر از راه پس خیر میبـیند گدا سرتا سر از راه ما قـبلۀ خود را گرفـتـیم آخـر از راه دست نـیاز از مـا و نـاز دلبـر از راه از شوق لبـریز است چشم جاده حتی از خانه بیرون ریخت هر دلداده حتی این دختر زهرا که نه! زهراست اصلا در صبر عـین زینب کبراست اصلا بین کریمان شُهـره در دنیاست اصلا جان علی موسی الرضای ماست اصلا ساکن شده اینجا! که چون باران ببارد در شـورهزار شهـر قـم گـنـدم بکارد در محـمـلـش امـنـیـتـی بـسـیـار دارد انـدازۀ یـک شـهـر خـدمـتـکـار دارد هـــم نــاقــهای آرام و بــیآزار دارد هم اینکه راهی راحت و هموار دارد اهل محل نه بد دهـن نه لات هـستـند تا چند خانه دور و بر سادات هـستند چشمی به ناموس خدا هرگز نخورده بر چـادر او جـای پا هرگز نخـورده سیلی به رویش بیهوا هرگز نخورده آسیـبی از شـلاق ها هـرگز نـخـورده امن است راهش بیبرو برگرد اینجا سر را به زیر انداخـته هر مرد اینجا دسـتی سـوی مـعـصـومـۀ طـه نـیامد پیـش نـگـاهـش خـیـزران بـالا نـیامد تا کـاخ بـالأجـبـار و با دعـوا نـیـامـد پـای پـیـاده یـک قــدم حــتـی نـیـامـد هر چند بیبی روزه بود اما غـذا بود در هر شـرایط احـترام او به جـا بود
: امتیاز
|
مدح و ورود حضرت معصومه سلام الله علیها به قم
مژده دهید باغ را، چون برکات میرسد این یَم و شورهزار را، قند و نبات میرسد قصدش اگرچه قم نبود، دست قضا ببین عجب! حضرت معصومه به قم، قبلِ وفات میرسد کشتیِ نـوح آمده، بر روی ناقه جلـوهگر این خبر از سَما رسید، راهِ نجات میرسد حُسنِ تمامِ اهلبیت، منبع جـود و معرفت هم بـرکـات آمـده، هم حـسـنات میرسد بر دل عـاشـقان بَسی، از نفسِ مقدسـش با قدمِ مبارکـش، شـور و نشاط میرسد بوی مدینه میوَزَد، از سرِ جاده بر مشام جاده شده معـطرش، تا نـفحات میرسد سجده كنید جـنیّان، همچـو ملائكه بر او وقت رسیدنش به قم، وقتِ صلاة میرسد تشنۀ معرفت اگر، تشنه هنوز مانده است بر لب خشک او بگو، آب حیات میرسد بانوی قم کریمه است، مثلِ برادرش رضا بر سر زائران خود، حینِ ممات میرسد از طرف رضا بُوَد، به دستِ خواهرش اگر برای کـربلا به ما، برگِ برات میرسد او نرسیده بر رضا، پس نَشود چُنین دگر حالْ بِدان که زائرش، بر عتبات میرسد مژده به جمکران دهید، از حرمِ کریمهاش غُصه مَخور که مهدی آن، جلوۀ ذات میرسد مُنـتـقـمِ فـاطمه و..، مُنتـقـمِ خـونِ حسین تِکیه به کعبه میزند، با صلوات میرسد نزد کریمه ملتمس، با ادب و تکیده باش از دل و جان قبول کن، هر چه برات میرسد
: امتیاز
|
مدح و ورود حضرت معصومه سلام الله علیها به قم
خدا پوشانده بر آن قد و بالا رخت ایمان را پدر خوانده ست در او آیه آیه شرح قرآن را چه لطفی سایه اش افتاده یارب برسر این شهر که غم لبریز شادی میکند حال پریشان را ندارم غیر باران محبّت پیشکش چیزی خداوندا مگیر از من چراغ چشم گریان را به صحنش عقل من از کوچۀ زنجیر برگشته گواه آورده در درگاه او چاک گریبان را به جا مانده ست شعله جای دل در سینه از شوقش فـرسـتادم به جای نامه، مد آهِ سوزان را به جایی که قدم بگذارد آن بانوی پاکی ها کرم در لحظه خالی میکند از شرم میدان را هزاران بار حل کردند زائرهای گریانش در این آیینه کاری روضۀ شاه خراسان را
: امتیاز
|
مدح و ورود حضرت معصومه سلام الله علیها به قم
آمدی و حق بده چشمان ما حیران شود مقدم زهرایی تو خوب گـل باران شود یا خلیله آمدی در حیرت این دشت داغ تا کـویر تـشـنۀ قـم خـانۀ رضوان شود تاهمیشه معجزه با چشم هایت ممکن است باید انسان با نگـاه لطـفـتان انـسان شود مطمئناً هرکسی چشمش به ایوان تو خورد دردهای بیدوایش یک به یک درمان شود خوشبحال شاعری که با شما همسایه است خط به خط اشعار او شیرین تر از سوهان شود باید از قم قلب خود را راهی مشهد کند عاشقی که قصد کرده زائر سلطان شود لطف کردی بانوی رحمت که از شب تا سحر خـاکـبوس مـقـدم تو خـطّـۀ ایـران شود یا کریمه محضر تو عرض حاجت میکنم با همین عرض ادب دارم عبادت میکنم
: امتیاز
|
مدح حضرت معصومه سلام الله علیها
ای دل مددی که دلبر اینجاست دل در بَر یار و یاور اینجاست ما را به بهـشت حاجـتـی نیست جنات و نعیم و کـوثر اینجاست قـم شهر قـیام و شهر عـلم است بر آل رسـول سـنگـر اینجاست یـا فـاطـمـه اشـفـعـی لـنـا گـوی ای شیعه شفیع محشر اینجاست فــرمـود امــامِ صــادق الـقــول مـا را حـرم مـطهـر ایـنجـاست مـکـه حــرم الله اسـت و گـویـد بیت اُمّ قـراست، مادر اینجاست ایـن اسـت مــدیـنـه را تــفـاخـر گـویـد حـرم پـیـمـبـر اینجـاست پـیـچــیـده در آســمــان کــوفــه صوتی که حریم حیدر اینجاست بـا مـکــه و کــوفـه و مــدیــنـه در مجد و شرف برابر اینجاست گر فاطمه را مـزار مخـفی ست او را حــرم مـنـوّر ایـنـجـاسـت هــر چــار ائـــمّــۀ بــقــیــع را محراب و حدیث و منبر اینجاست از قــول امـــام در شـگــفـــتــم فـرمـود مـقـام اکـبـر ایـنجـاست فـرمود که عُـشّ آل طاهـاست* فـرمود بهـشت را در اینجاست بـابـی ز بـهـشـت داری ای قــم باغی پرِ گـل، معـطر اینجاست شخصیت منحصر به فرد است دُرّی که ز آل اطـهـر اینجاست مـعـصـومـۀ فـاطــمـی سـجــیّـه مدفون چو عتیقه گوهر اینجاست از بــرکـت دولـت کـــریـــمـــه الـطـاف خـدای داور اینجـاست گـر عــاشـق بــاقــر الـعـلـومـی کـانـون عـلـوم بـرتـر اینجاست دنــبــال امـــام صــادقــی گـــر آثـار قـدوم جـعـفـر ایـنـجـاسـت طــلّاب جـــوان ز کــل عــالــم در حوزه محصل اندر اینجاست نـازد به دو کـون مُـلـک ایـران دو شهر ستـوده منظر اینجاست یک جان و دو تن، قم و خراسان دو قـبـله نـمای کشور اینجاست یک فاطمه نام و یک عـلی نام یک خواهر و یک برادر اینجاست مـا را ز مهـیـب خود مـتـرسان ای خصم، قوای حیدر اینجاست شهری که امام از او به پا خواست این جاست، شمیم دلبر اینجاست کـــرده درِ انــقــلاب را بــــاز شهری که نمود محشر اینجاست شـهـر شـهـدا و شـهـر غـیـرت عـمّـار بـصیـر پـرور اینجاست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
« دخـتـری از اهـل بـیت آفـتـاب» دخـتــر لــبــخــنـدهـای مـسـتـجـاب از تـــبــــار لا فـــتــی الا عـــلـــی وارث « من عـنـده عـلـم الکـتـاب» نـور نــور نــور نــور نــور نــور نـاب نــاب نــاب نــاب نــاب نــاب ناب یعنی خالص و پـاک و طهـور سـورۀ کـوثـر، شراب انـدر شراب نور یعنی خـواهر شمس الشـمـوس بوی گل را از که جوئـیم از گلاب دختر « والکاظمین الغـیظ» اوست « آفــتــاب آمــد دلــیــل آفــتــاب» ای دل مــن در پـــنــاه کـــوی تــو مـثـل بـال کـفـتـران بـیاضـطـراب مـریـمـا از نـزد جـبـرائـیل، عـشق هــاجـرا از بـهـر اسـمــاعـیـل، آب مـهـربــان بــاران تــنـد بـیدریــغ! بـیکـران آئــیــنـۀ پُــر آب و تــاب هم به جان خـسـتـۀ زینب، ببـخـش هـم بـه نــام نـامـی زهــرا، بــتـاب
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
شبـیه فـاطمه هستی، وقـار داری تو چـقـدر پیـش خـدا، اعـتـبار داری تو فرشتهای و تمام جهان، به زیر پرت ملیکهای و دو صد، جان نثار داری تو کویر قم، که بدون وجود تو هیچ است برای فصل خزان هم، بهار داری تو
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
صدا صدای تپش های قلب باران است و یـا که زمـزمـۀ قـاریـان قـرآن است فضای خانۀ موسی پُر است از یاس و دوباره ذکر لبش نام “فاطمه جان” است بگویم از برکاتی که داشت مقدم عشق سلام خواهر خورشیدِ این دیار، سلام سلام حضرت گل حضرت بهار، سلام به خاک پای تو هرگز نمیرسم؛ هیهات تـو شـاه زادهای و مـن غـلام زادۀ تـو تویی مـلـیکه و من هم گـدای سـادۀ تو بـیـا مـرا حـرمـی و مـسـافـر قــم کـن دلم دو دل شده امشب به راهِ قم، مشهد که ماه، ماه جنون است، ماهِ قم، مشهد هـمـیـشـه زائـر راه قــم و خــراسـانـم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
تو کیستی؟ سلالۀ زهـرای اطهـری معـصومهای، کریـمۀ آل پـیـمـبـری مـمـدوحـۀ ائـمّـه و مـحـبـوبـۀ خــدا احمد خصایل استی و صدّیقه منظری باب الـکـرم سـلالـۀ باب الحـوائجی امّ العـفاف دختر موسی بن جعـفری امـروز قـلـبـۀ دل خـوبان روزگـار فردا همان شـفـیعۀ فردای محـشری تو سـوّمـیـن مـلـیکۀ اسلام فـاطـمـه آئیـنه دار زینب و زهـرای اطهـری یک مام تو خـدیجه دگر مام فـاطمه پاکیزه تر ز مریم و حـوّا و هاجری بر نُه سپهرِ عصمت و تقوی ستارهای در هفت بحر نور فروزندۀ گوهری هم چار نجل پاک رضا را تو گوهری هم هشتمین ولیّ خدا را تو خواهری مصباح علم و دانش و توحید و معرفت مصداق هل اتی ثمر نور و کوثری عمر کم تو خاطرۀ عمر فاطمه است یـادآور مـقـاومت و صـبـر مـادری گـویند باز میشود از قـم در بهشت تو خود بهشت قـرب خداوند اکبری مادر نگشته، بانوی خلق دو عالمی شوهر نکرده، مادر آغاز و آخـری بانو ولی چه بانـو، بانوی نُه سپهـر دختر ولی چه دختر، اسلام پروری بـر هـشت آفـتـاب ولایت سـتـارهای در نُه سپهـر نـور مه نـور گـستری پیراهن تو عصمت، تقوی ست چادرت زهـد مجـسـمّی و عـفـاف مصوّری در بحـر بی کرانۀ ایـمان دُرِ کـمال در آسمان زهـد فـروزنـده اخـتـری باب الـمـراد دخـتـر باب الحـوایجی اخـت الوقـار دخت بـتـول مطهـری زهرا بهشتِ روح لطیفِ محمّد است اولاد او همه شجـر نـور و تو بری گویند سایۀ حرمت بر سر قـم است قم را نه، بلکه مُلک جهان را تو محوری زانو زنند خیل فقیهان به محضرت آری تو شهر فقه و احادیث را دری روزی اگر به خطبه گشایی زبان خویش باور کنند خلق که در نطق حیدری اسلام را به منطق گرمت مـروّجی توحید را به نیروی علمت بیانگری عـطر تو بر مشام محـمّـد اگر رسد با خنده بوسدت که بهشت مکـرّری از نخل های سبز فـدک میرسد ندا این باغ از آن توست که زهرای دیگری میثم، اگر ثنای تو گوید محال نیست زیرا تو در قصیده سراییش رهبری
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
دور و بر خود میكشی مأنوسها را إذن پـریدن میدهـی طـاووسها را وا میكنی سمت كـویـرِ این حوالی با لطف پـاكـت پـای اقـیانـوسها را «امید» داروییست در دارالشفایت كه با سخاوت میدهی مأیوسها را با آن دم قدسی خود شبهای جمعه رونق بده «یا نور و یا قدّوس»ها را هر شب به یاد غـربت شهـر مدیـنه روشن كنیم اینجا همه فانـوسها را ای آبــروی آبهـای ایـن حــوالــی سمت شما باز است این دستان خالی وقتی كه من از ماه میگیرم سراغت میآورد دل را مـیان كـوچه باغـت هفت آسمان، صدها ستاره میشمارد هر شب به پای درسهای چلچراغت تو آیـههـای سـورهٔ نـوری، چگـونه پیدا كنم من راه خود را بیچراغت؟ این لالههایی كه به دامـانت نشـسته تفسیر خوبی میشود از درد و داغت انگار... نه من حـتم دارم در بهشتم آن لحظهای كه مینشینم در رواقت ما لایق صحـن و سرای تو نبـودیم هـمـسـایهٔ خـوبـی برای تو نـبـودیـم تو مهـر زهـرا را میان سینه داری مهری كه با آن اُلفـتی دیرینه داری از بس كه آه زائـرانت را خـریـدی ایـوان زیـبـایی پُـر از آئـیـنـه داری هر صبح جـمعه مـیزبان نـدبههایی این است آن عهدی كه با آدینه داری تو از مدینه، كربلا، شام و خراسان غـمهای بیاندازهای در سینه داری از نسل كـوثر، معـنی خیر كـثـیری با عشق، خویشاوندی دیـرینه داری فرسنگها راه است از ما تا صفایت قربان آن صحن و سرای باصفایت از ابـتـدا هم بود مـشهـد، مقـصد تو پُـل میزنم تا مقصدت از مشهـد تو عطر گل یاس از ضریحت میتراود این مرقد زهـراست یا كه مرقـد تو عشق تو دریا را به ساحل میكشاند ماه آبرو میگـیرد از جزر و مد تو خـورشـیـد دارد آرزوهـایی طـلایی وقـتـی كـه میآیـد كـنـار گـنـبـد تـو من شاعرت هستم ولی مثل هـمیشه شعـری ندارم تا كه باشد در حـد تو من مینویسم بر روی سنگ مزارم بانـو! هـمیـشه بوده از تو اعـتـبارم
: امتیاز
|